یاشاسین دوغما ائلیم ؛ یازیلسین آنا دیلیم

۲۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

ریشه یابی واژه ادب

سجادیه ریشۀ سومری «ادوپا» به معنی شاگرد و ادب آموز را ریشۀ اصلی «ادب» پیش نهاد کرده است. استاد محیط طباطبایی هیچ یک از این نظریات را نمیپسندد و معتقد است که «ادیب» و «ادب» از زبان فارسی باستان و ریشۀ «دیپ» و «دب» به معنی «نوشتن» گرفته شده است. علی اکبر دهخدا نیز به پیروی از استاد محیط طباطبایی واژۀ «ادب» را اسم و معرب از فارسی می داند.

واژه «ادب» در قرآن کریم نیامده است اما واژۀ «دَاب» در قرآن کریم چهار بار به صورت «دَاب» و به معنی شیوه و رفتار و در دو مورد دیگر به صورت «دائِبَین» به معنی دو از پی هم آینده و «دَابا» به معنی پیاپی آمده است.

۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه آذربایجان (منابع)

واژه ی آذربایجان به هیچ عنوان  متعلق فارسی , اوستایی یا هر زبان دیگری نیست.
اول منابع را بخوانیم :


/ محمدحسن خان اعتمادالسلطنه درباره‌ی نام آذربایجان می‌گوید:
«آتروپاتنا: اسم قدیم مملکت آذربایجان است و آذربایجان ابتدا از مدی یعنی از بلاد جبال بود بعد جدا شد. وجه تسمیه این ولایت به این اسم آن که در زمان دارا آخرین پادشاه کیانی شخصی آذربادنام از جانب آن پادشاه در این ولایت حکومت داشت و آذرباد را یونانیها «آتورپات» می‌گفتند و ولایت منسوب به او را آتروپاتنا ضبط کرده بعد به زبان پهلوی آن را آذربادکان گفته و اعراب آن را معرب نموده آذربایجان کرده‌اند.»
 یاقوت حموی در معجم البلدان می‌گوید:
«قال ابن مقفع اذربیجان مسماه بآذرباد بن ایران بن الاسود بن سام بن نوح عم و قیل آذرباذ بن بیوراسف و قیل بل اذر اسم النار بالفهلویه و بایکان معناه الحافظ و الخازن فکان معناه بیت النار او خازن النار و هذا اشبه بالحق و اجری به لان بیوت النار فی هذه الناحیه کانت کثیراً جداً»
حموی، یاقوت. معجم البلدان. انتشارات اسدی. تهران. ۱۹۶۵٫ ص ۱۷۲

شمس الدین سامی در کتاب قاموس الاعلام در ذیل واژه‌ی «آذری» می‌نویسد:
«آتش و آتش پرستلکه منسوب» ن.ک:
 سامی، شمس الدین. قاموس ترکی. استانبول.  ۱۳۷۷ ق. جلد ۱

محمد طوسی در کتاب عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات می‌نویسد:
«آذربایجان منسوب است با ملک آذرباد بن ایران بن الاسود بن سام و اردبیل برین جهت است.»
 طوسی، محمد بن محمود بن احمد. عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات. به اهتمام دکتر منوچهر ستوده. بنگاه ترجمه و نشر کتاب. ۱۳۴۵٫ تهران.

اوژن فلاندن جهانگرد اروپایی در سفرنامه خود درباره نام آذربایجان می‌نویسد:
«آذربایجان یا زمین آتش درون. به مناسبت زلزله‌های پیاپی». ن.ک:
سفرنامه اوژن فلاندن. ترجمه حسین نور صادقی. نشر اشراقی. تهران. ۱۳۵۶٫ ص۶۷

سید محمد امین الخانجی در کتاب منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان می‌گوید:
«کانت أی اذربیجان تسمی عندالاقدمیین اطروباطینه …و معنی اذربیجان أو اطروباطینه أرض النار»
 الخانجی،سیدمحمدامین.کتاب منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان. مصر.۱۹۰۷٫ ص۱۴۸

حاجی زین العابدین شیروانی در کتاب ریاض السیاحه (۱۲۳۷ ه.ق) می‌گوید:
«قدیم الزمان آنمکانرا آذرپیگان میگفتند چه آذر در لغت فرس آتش را گویند و پیگان بکاف پارسی محل و مکان را نامند یعنی آتشگاه و آتشکده چون در بدایت آتش پرستی
در آنجا آتشکده چند احداث نمودند لاجرم مسمی بآذرپیگان گردید.»
– شیروانی، حاجی زین العابدین. ریاض السیاحه. به تصحیح اصغر حامد (ربانی). کتابفروشی سعدی. تهران. ۱۳۳۹٫ ص ۲۵٫

 احمدکسروی تبریزی ضمن اینکه اظهار می دارد « معنی درست این کلمه را نمی‌دانیم..»، در بررسی نام آتورپات، واژه‌ی «اتور» را همان آذر یا آتش و واژه‌ی پات را که بعدها به صورت پاد و باد درآمد، به معنای نگهبان می‌داند. ن.ک:
– کسروی، احمد. کاروند. به کوشش یحیی ذکاء. تهران، ۱۳۵۶، ص ۳۱۵

 نام این منطقه در کتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ایـران ویچ ذکر گردیده است. در آن کتاب می خوانیم. «ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) بهترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند ایرانویچ یعنی آذربایجان». ن.ک:
– فرتیغ دادگی: بن دهش (خلاصه اوستا). گزارنده: مهرداد بهار. صص ۲۸ و ۱۵۲

 Esmailov, Rashidbaig. Azarbaijan Tarikhi. Azarbaijan. Baku. 1993. se26

 

 استرابون (۱۹ میلادی-۶۳پ.م) در توضیح خود درباره‌ی ماد کوچک می‌نویسد:
« بخش دیگر ماد را آتروپتنه (atropatene) خوانند. نام این بخش از ماد به نام ساتراپ آتروپاتس atropates باز خوانده می‌شود. اوست که نگذاشت این سرزمین هم پاره‌ای از ماد بزرگ گشته، به زیر فرمان شهریاری مقدونی‌ها درآید. این او با پادشاهان ارمنستان و سلوکوس و پس از آن‌ها پارت‌ها، با زناشویی پیوند و یگانگی به هم رسانیدند.

 

واژه ی آتر همان مشتق شده از فعل آتماق در ترکی است که واژه ی آتش هم از این فعل درست شده.

در واقع آتماق به سرعت اتفاق افتادن مربوط است واژه ی آت به معنی اسب هم از این بن هست
آتر یا آتور در آذربایجان به صورتی از حالت برق گفته میشود که برق میزند

مثال : چیراق آتدی
لامپ سوخت
که این همان کلمه ی  کاملا ترکی است که به اسم فارسی جعل میکنند
احتمال میرود که واژه اود به معنی آتش همان آت باشد اما در حالاتی واژه ی اورتچه - örtcə به معنی آتش در کتیبه های اورخون استفاده شده که پیش بینی میشود این واژه شکل سابق کلمه ی اود باشد چنین تفسیری پنجاه به پنجاه است .
واژه ی آتیر بدین گونه به #آذر تبدیل شده :
آتیر
آدیر
آذیر(تلفظ ذ در عربی شبیه به د است)
در بررسی هایی که هست آتور نام یک ملک بوده که در اثر نام او به آن آذربایجان تطبیق داده شد
ما در ترکی چنین واژگانی هم داریم :
آتارمان : قهرمان
آتیلقان : مرد بی باک
آتا : سرپرست - پدر
که احتمالا از طریق نام او چنین نامی بر این سرزمین برگزیده شده که یا از خصوصیت قهرمانیش چنین گفته شده یا اینکه آتش را به نمادش گفته اند.
آتیر+بات+قان
مشکل کسانی که میخواهند آن را معنی کنند واژه ی بات است.

بات همان پای و پا در فارسی است و مصدر پاییدن یک مصدر جعلی است و این واژه همان باغیت است   که از بن باغماق( بوغماق به معنی بستن) تشکیل شده مربوط به فرو رفتن #پا به زمین است .
که به صورت باتماق در حال حاضر در ترکی استفاده میشود
واژه ی پا در فارسی از فعل باتماق درست شده که به صورت پای هم دیده شده ارتباط پا با باتماق بدین گونه است که پا وسیله یا آلتی است که به زمین  میچسبد(استحکام میگیرد) که در سومری پات به معنی محافط استفاده شده  که اوستایی بودن این کلمه به کلی رد شده است و ریشه ای کاملا ترکی دارد.
واژه ی پادگان هم از همین ریشه است.
پس در نتیجه واژگان پاچه ، پایه همگی ترکی هستند.

از جمله مشتقات این کلمه واژه ی اوربات است که اور در سومری به معنی شهر و بات به معنی محافظ است
اوربات در سومری به معنی سگ محافظ استفاده میشده .
باتورقان : محافظ

ulusal sözlük

همین واژه در انگلیسی به صورت paddock به معنی حصار در انگلیسی مورد استفاده قرار میگیرد.واژه ی بات یا باد در مناطق آذربایجان همانند اردوباد استفاده شده.
واژه باد در فارسی به معنی همان باد هوا است که ربطی به باتماق  و پا در ترکی ندارد.
آتیر+بات+قان :
آتیربات : استحکام {بخش}(محافظ) #آتش
یا قهرمان محافظ
قان : پسوند مکان (این پسوند همیشه با اسم می آید و به صورت مکان معنی میشود مثال توفارقان
توپار : گروه  + قان)
و حال آتیرباتقان مشخص است :
محل اقامت آتیربات

واژه ی آذر جز ماه های اصلی آذربایجانی است و واژه ی کاملا ترکیست .

۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه عضو

واژه عضو (ئوز=تن+va=پسوند دارندگی) از لغت سغدی ئوئیزه aùysa* به معنای خود تن اندام بدن body self ستانده شده که آنرا در آذربایجان öz در لکی وئژ wež در کوردی wekhev در فنلاند jäsen (یازن=member=عضو از ریشه کهن oza و یا osa به معنای part of a whole بخشی از کل) در مجارستان íz در صربستان اود уд و در کروواسی ud مینامند.
 
واژه عضو ozov به معنای رفاهمندی ثروتمندی (عاضی=ثروتمند) ستانده شده از لغت اوستایی isvan- به معنای well-off rich که از ریشهis-  به معنای ثروت riches به دست آمده است. واژه is- همریشه با لغت هندواروپایی aik به معنای دارابودن مالکیت to have و همخانواده با لغت انگلیسی own (مال خود) و لغت آلمانی eigen است.

 

همانطور که میبینید دست به دزدیدن لغت زده .
کلمه ی öz از ریشه ی öymək که شکل قبلی آن ögmək است مشتق شده  ایین فعل به معنی فکر کردن است و واژه ی ög به معنی عقل هم از همین فعل است
در آلمانی به صورت eigen وجود دارد که واژه ی ög دیده میشود .

 

همانطور که میبینید این واژه به صورت ögüt به معنی برداشت از سخن هم استفاده شده
پس واژه ی öz چنین است که ög+üz که در اینجا در حالت کلی به معنی شعور داشتن تفکر داشتن است مربوط به این است که انسان روی خود تفکر و شعور دارد
این واژه در کتیبه های اورخون هم آمده و مشتقات بسیار بسیار زیادی دارد که در زبان های هند و اروپایی و اوستایی بدون فعل است .

این واژه به صورت own وارد انگلیسی شده
واژه ی öz تقریبا در تمام ترکان استفاده میشود
واژه عضو در اصل به معنی در اختیار خود است .

ayağım mənim özəvimdi

واژه ی عضو به باب عربی رفته و کاملا ترکی است.
پسوند *و* در واقع به معنی در اختیار داشتن است
 وظیفه : görəv

< TTü iş gör- +Av → gör-

در اختیار ایش گورمک کار کردن

واژه ی üyə همان کلمه özəv است
 تبدیل *ز*  به *ی*  در ترکی مشهود است مثال :

Sözləmək
Söyləmək

 

özəv
öyəv
öyə
üyə

واژه ی عضو کلمه ای کاملا ترکیست و استفاده از آن کاملا مشکلی در ترکی ندارد.

۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی کلمات خرد، خرد کردن، خرده

این واژه از فعل qırtmaq قیرتماق است.
قیرتماق - qırtmaq :  بطور کم و جزئی بریدن
جدا کردن
با نوک انگشتان جدا کردن
اذیت کردن

Daşqın


بریدن
نیشگون
 

ulusal sözlük | الدار فنی

خسیس : qırtmır

این فعل مستقل شده از فعل qırmaq به معنی قطع کردن و بریدن است.
qır+ıt
این فعل اصلا به مصدر فارسی هم نیامده و با فعل کردن معنی خود را کامل میکند.
واژه qırta - xırda خرده کاملا کلمه ی ترکی است به معنی تیکه ی کوچک بریده شده یا کنده شده.

۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی کلمات تیز و تز

این از کلمه از ریشه ی tezmək به شتاب دور شدن است

تزمک - tezmək : به شتاب دور شدن

جیم شدن

در رفتن

فرار کردن

گم شدن

(الدار فنی)

تزجه - tezcə : فورا-در مدت کوتاهی

تزله مک - tezləmək : شتاب کردن

تز جانلی - tezcanlı : بی آرام و قرار

تازه - تزه -təzə : نو

تزشدن - təzəşdən : باز هم - دوباره - باردیگر

و...

ترکانی که از این کلمه استفاه میکنند :

تاتار : (سرعت) tizlek 

زود - سریع: tiz

باشکورد : (سرعت) tizlek 

زود - سریع : tiz

ازبک : (سرعت) tezlik

زود - سریع : tez

ترکمن :

(سرعت) tizlik

زود - سریع : tiz

نوغای : uşuv - tezlik : سرعت

زود : erken

سریع : tez

ترکیه : hız : سرعت

سریع : hızlı

تقریبا تمام ترکان همین کلمه را استفاده میکنند برای طولانی نشدن پست آن ها را ننوشتم.

فعل tezmək به صورت تیز دقیقا به همین شیوه  استفاده شده و به همین معنی در ترکیه و فارسی وجود دارد.

تیز : hız

واژه ی تازه هم از این فعل گرفته شده (təzək) و (tazaq) در تفهیم زمان به شکل زود است که به معنی  چیزی که به تو در حالت زمانی نزدیکتر یا سریعتر از وضع نرمال به تو رسیده است که آنجاست که میگویند تازه است.

فعل خیزیدن طبق قاعده ی زبان فارسی را ندارد چون در این مصدر پسوند یدن اضافه شده و طبق قاعده ی فارسی مانند کلمات بنیانی زبان فارسی مانند رفتن ,دیدن ,گرفتن نیاز به ی قبل پسوند مصدر نیست پس این کلمه ی مهاجر و مصدر جعلی برای این زبان است و فعل تزمک و واژه ی تز با خیز و خیزیدن میتواند ارتباط  داشته باشد یا شاید اینکه و احتمالا خیزیدن همان قیزماق در تفهیم و تفسیر خروشیدن درست شده که معنی جهش و بلند شدن را دارد و باز هم ترکیست.

۰۷ دی ۹۷ ، ۱۰:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی کلمات باغ و بهار

ریشه یابی حرف های اضافه ی * #به * - * #با * - و در فارسی و * #و * در عربی و ریشه یابی کلمات باغ و بهار

این دو حرف اضافه از ریشه باغماق (بوغماق : خفه کردن )و در کل از کلمه ی باغ و مرتبط با باغلاماق است.

در واقع واژه ی بوغماق و باخماق به معنی دیدن هر دو یک فعل هستند که مورد تغییرات آوایی و معنی شدند.

باخماق یا باغماق یا بوغماق هر سه یک فعل هستند

که به ارتباط و بسته شدن مرتبط هستند

جز کلمات بنیانی زبان ترکی هستند که مشتقات بسیار بسیار زیادی دارند اما من چند تا مربوط به باغ رو مینویسم :

باغیر - Bağır : جیگر

باغ : محیط بسته(حصار کشیده شده)

باغیرساق - bağırsaq : روده

باغیش - bağış : بستگی - مرتبط 

باغا - bağa : لاک پشت(مربوط به محدودیت و دست و پا بستگی حیوان)

و...

bağ "bağ, düğüm, akit, ittifak " Orhun Yazıtları ،735)

واژه ی باغ در حالت کلی به معنی اتصال,متصل,بستگی است.

حال ربطش به حرف های اضافه ی *به* و *با* مشخص است.

من به مدرسه میروم

من *باغ* مدرسه میروم

باغ در واقع متصل گر من به مدرسه است 

من با او میروم

من *باغ* او میروم

باز هم باغ متصل گر من به اول است.

واژه ی باغ به همین صورت وارد فارسی و پهلوی شده.

واژه  های #به و #بهتر هر دو ترکی هستند

باغتر یا باغدا در واقع به اشتراک و معنی ارتباط و وابستگی بیشتر در مسئله را داراست

بازیکن بهتری است :

بازیکنی است که با خلق و خوی من ارتباط بهتری برقرار میکند.

واژه ی بهتر به صورت better وارد زبان انگلیسی شده .

حتی واژه ی بهار هم ترکی است.

باغ+ار

متصل گر زمستان به تابستان


این واژه به صورت و (və) وارد عربی شده و نقش حرف پیوند در زبان عربی را دارد.

حروف , و , به , با همگی ترکی هستند و استفاده از حرف پیوند *و* در ترکی کاملا مقبول است.

حرف اضافه ی بر هم متشکل از دو حرف باغ+ایر به معنی وابسته کننده و مرتبط کننده است که باز هم ترکی است. 

ریشه ی کلمه پاییز:

/لغت اوستایی pati-zya که در زبان پهلویک به شکل پاتیز-پاتیچ-پادیز←*پاییز ثبت شده و آنرا در چک-اسلوواک po-dzim (پا=سوی+زیم=زمستان) میخوانند به معنای «به سوی زمستان» است که در آن پا به معنای به-به سوی-به سمت و زیم که در اوستایی به شکل zyā  ثبت شده به معنای زمستان است.

 

به همین شکل لغت pavasaris شکل اصلی لغت *بهار (پا=سوی+وسار= تابستان) و به معنای «به سوی تابستان» است که در آن واژه اوستایی vasara به معنای تابستان است.

باغیر + زم

باغیت + زم

همان بر در فارسی امروزی که زم همان زمستان است.

۰۷ دی ۹۷ ، ۱۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی کلمات کوه ، کپل ، کف

اول متن زیر را بخوانیم :

/کوه . (اِ) معروف است و عربان جبل خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ جبل . (آنندراج ). هر برآمدگی کلان و مرتفعی در سطح زمین خواه از خاک باشد و یا سنگ و به تازی جبل گویند. (ناظم الاطباء). پهلوی «کف » (کوه ، قله ٔ کوه )، ایرانی باستان «کئوفه » (کوه )، اوستا «کئوفه » (کوه ، کوهان )، پارسی باستان «کئوفه » (کوه )، پهلوی «کفک » (کوه ، کوهان )، بلوچی «کپک ، کفغ » (شانه )، کردی «کوی » (وحشی )، ارمنی «کهک » (کوه ، موج )، و به قول کایگر، افغانی «کوب » (کوهان ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هر یک از برآمدگیها و مرتفعات سطح زمین که از خاک و سنگ فراوان و کانیهای مختلف تشکیل شده و نسبت به زمینهای اطراف بسیار بلند باشد. جبل . (فرهنگ فارسی معین ). جبل . طور. طود. علم . ذَبر. دَبر. کُه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) /


نه فعلی نه ریشه ای در زبان آن ها دارد این کلمه ترکی است و از فعل  بهKöpmək که به معنی بر آمدن که در فارسی به صورت کپ کردن استفاده میشود .

حباب : Köpük

سگ چاق و اهلی(تنبل و مامانی)-سگ پیر : Köpək

پل : Köprü

متورم : Köpəş

باد کرده - فربه - نان تخم مرغ دار : köpbəcə

نانی که به خمیر آن تخم مرغ زده و در روغن سرخ می کنند : Köppə

کپل(به همین صورت وارد فارسی شده) : Köpül

کف کردن : köpürmək

این واژه وارد پهلوی شده و به بر آمدگی های روی زمین Köp یا کوه گفتند که در بلوچی سیستم اصلی کلمه ی آن به صورت کپک مشهود است

واژه ی کف و فعل #کف کردن مخفف واژه ی Köpük است و ترکی است.

۰۷ دی ۹۷ ، ۱۰:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه کهنه و کهن

واژه کهن از ریشه Kök به معنی ریشه و از فعل Çökmək)Kökmək) به معنی فرو بردن است.

این واژه در اصل به معنی با ریشه و با قدمت و منشا را دارد .

واژه ی کهن هم همان Kökən در ترکی به معنی منشا را دارد.

با اضافه شدن پسوند Kök+nə به معنی ریشه دار و به طور کلی معنی با قدمت را دارد کلمه əsgi-əski هم به معنی کهنه و قدیمی هم درست است .

این واژه ها به صورت کهنه و کهن وارد فارسی شده.

۰۷ دی ۹۷ ، ۱۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی کلمه پول

 کلمه ی پول همان کلمه ی #پارا در ترکی استانبولیست

تفسیر اول :

این واژه در سانسکریت به صورت پور  به معنی نقره استفاده میشده که هیچ فعل و بنیانی در آن زبان ندارد.

این کلمه در زبان پهلوی هم از بن ترکی گرفته شده است.

مثلا کلمه ی پوران در فارسی معیار سرخیت شده و زیبایی و جلا شده است کلمه ی پارا به معنی پول از فعل پارلاماق(به معنی درخشیدن) وارد فارسی شده که فرم ترکی امروزی آن پارلایان است پول و پارا هر دو بخاطر درخشندگی زر و طلا به آن نسبت داده شده است.

Qoparaq

Opara

Para

Pura

Pur

Pul


تفسیر دوم :

بعضی از دوستان هم چنین نظری دارند :/کلمه‌ی «پول» در زمان اشکانیان از زبانِ یونانی واردِ زبانِ‌ فارسی شد. پول از کلمه‌ی یونانی ابولوس Obolos گرفته شده. ابولوس Obolus که جمع واژه‌ی ابولی oboloí است، معادلِ یک ششمِ دراخما یا درهم است. در زبانِ انگلیسی به این سکه اُبُل obol گفته می‌شود. واژه‌ی اُبُل با واژه‌‌ای هم‌ریشه است که حتماً آن‌را شنیده‌اید؛ اُبِلیسک. در زبانِ یونانی به ابلیسکوس obelískos یا ابلیسک، که نمادِ‌ شیطان است، به خاطرِ اندازه‌ی بزرگش، به کنایه اُبُلِ کوچک گفته می‌شود/

این کلمه باز هم ریشه ای ترکی دارد و از واژه  ابولی oboloí که معادل یک ششم درهم است همان ماجرای تکه و para را داراست که همان فعل پارتلاماق مشهود است و دارای فعلی ترکیست و تفسیر ایشان برای ابلیسک کامل اشتباه است یک جهت از تفسیر واژه پول است که مربوط معنی تکه میشود.

بنظر بنده این واژه در تفسیر اول منطقی تر است چون معیار درخشندگی از تکه به معنی نزدیک تر است دوما اینکه ممکن است در اصل پارا در معنی درخشیدن بوده و بعدا معادل یک ششم دراخما بخاطر استفاده از واژه پول شده .

همین کلمه در یونان باستان در وضعیت آپولوس به معنی خدای پول , زر , سکه و دارایی از واژه پارا وارد یونان باستان شده .

۰۷ دی ۹۷ ، ۱۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی کلمات خانه ، خانواده ، آده

تفسیر آن ها از این واژه چنین است:

واژه خانواده (خانه+و+آده=اهل) به معنای اهل خانه است که در آن *آده به معنای اهل است. میانوند و برای خوانش آسانتر به این واژه افزوده شده است.

مجید روهنده


خیلی جالب است که کلمه ای که تلاش میکنند آن را به اسم فارسی بزنند ترکی در می آید

قضیه این است که هم خانه ترکیست هم آده !

بررسی واژه ی خانه:

این واژه از فعل قونماق است

شکل اصلی این قویونماق-قایینماق است

قایماق-قویماق گذاشتن یا رها کردن است.

قوی+اون+ماق

در اینجا ن فعل را در حالت بر روی  فاعل کار برده مثلا یویونماق

خود را شستن

حال معنی قویونماق مشخص است خود را گذاشتن،خود را رها کردن

که حالت کلی نشستن است

قاناق یا قوناق در ترکی به معنی مهمان است اما اگر اق را پسوند مکان بدانیم مثل اتاق،یاتاق 

(پسوند اق به معنی حالت،وسیله و مکان است)

پس #خانه یعنی جای نشستن ، مکان نشستن

دلی خانا،آشچی #خانا و...

این واژه صد درصد ترکیست که وارد زبان پهلوی هم شده 

فعل هم که مشخص است.

از مشتقات فعل #قونماق میتوان به واژه های زیر اشاره کرد :

Qonu : موضوع

Qonuşmaq : حرف زدن - مشورت کردن

Qonut : مسکن

Qonam : مقام

Qonça : (به صورت غنچه# وارد فارسی شده)-ارمغان

Qondaq : (به صورت قنداق وارد فارسی شده ) ، قسمت چوپی ته تفنگ

Qondarma : ساختگی

Qonma : فرود

Qonqarmaq : از جا کندن

و...

کلمات بسیار است و صرفا عده ای از آن ها لازم کار ماست.

واژه ی #آده :

این کلمه کاملا معلوم است از چه ریشه ایست

آد در ترکی به معنی نام است و آداق محلی که بر او نام نهادند که صرفا به معنی سرزمین ، جزیره و محل زندگی هم به کار میرود.


واژه ی #آد از فعل آتماق است که تفسیر این واژه به سال های خیلی دور برمیگردد و چون اسم توسط دیگران بر روی انسان گذاشته میشود به آن آت یا آد گفتند که اسم بر روی انسان انداخته میشود.


خانواده کلمه ای ترکی است که وارد فارسی شده است.


یاشاسین دوغما ائلیم ؛ یازیلسین آنا دیلیم

۰۷ دی ۹۷ ، ۰۹:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی