یاشاسین دوغما ائلیم ؛ یازیلسین آنا دیلیم

۲۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

ریشه ی واژه ی #شاه #پادشاه #چاقو #چاق #شاخ

(اصلاحیه و مکمل)

 

در زبان ترکی ما فعل شاخماق چاخماق چیخماق را داریم.

شاخماق به معنی جرقه زدن است در اصل حرکت سریع در زمان است به معنی کوبیدن هم هست ( در اصل حرکت پر قدرت و نهایت نیرو است از شدت نیرو به اندازه و بزرگی اطلاق یافته و واژه ی چیخماق هم از این بن است)

چوخ به معنی زیاد هم از این ریشه است 
چاق در فارسی هم از این بن است
چاقو هم فارسیزه شده از چاخان به معنی تبر است
چاخان در فارسی هم گنده گویی از این فعل است.
شاخ به معنی بوینوز هم از این کلمه هست که در فارسی به معانی فرعی استفاده شده است.


واژه ی چیخماق از چاخماق یا شاخماق جدا شده است‌ 


الان هم در ترکی به صورت شاخ دور رایج است قبلا هم به شاه در آذربایجان شاخ میگفتند و الان هم انسان های پیر گاها شاخ تلفظ میکنند.

در اصطلاحاتی مثل شاخسی (شاه حسین) دیده میشود.

واژه خیشاه در اوستایی و خشایات در فارسی میانه همان واژه ی قاغا شاه (خاقان شاه ) شاه بزرگ به صورت صفت به شکل دیگر با صفت پادشاه ( رایج در ترکی به صورت پاشا ) یعنی بهادرشاه موجود است.
(ییخماق مشتق شده از یاخماق *برای توضیح تبدیل آوای چاخماق ارائه شده و ربطی به این پست ندارد*)

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه واژۀ بخار

این واژه از بن بوغماق به معنی بستن و خفه کردن است.

بوغلاماق در ترکی به معنی بخار شدن بخار دادن است.

واژه ی بوغ به معنی سیبیل هم از شباهت بخار اطلاق شده است.

بوغار یا بوخار
خفه کننده یا مانع تنفس شونده

وارد شده به عربی به صورت بخار ، تبخیر ،...

boğ

buğ

buğlamaq

معادل واژه ی بخار :
بوغو - buğu بوغلانیش - buğlanış

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

کلماتی که اثبات میکند ترکی زبان بن است

♦️درخت 
از بن دیره‌مک دورماق
همان واژه ی تیرک ترکی است.


♦️دختر 
از فعل دوغماق 
دوغار زاینده - مدام میزاید.


♦️در 
از dəri تدکی به معنی پوست از فعل درمک 

حرف اضافه ی *با* ، بستن ، بند ، بخیه
واژه در ترکی باستان به صورت مان - بان دیده شده است
از فعل بانماق (رجوع شود به کاشغری) باغینماق در اصل بوده و به صورت ban و dand در انگلیسی دیده شده است در عربی و فارسی به شکل ها بخیه ، بستن دیده شده است 
عیان است که هر چیزی به بستن و بخشش مربوط بود از باماق بوغماق ترکی است.

♦️تاریک - dark
از فعل درمک

♦️تیشه زدن
دئشمک ترکی

♦️عصب در عربی
از فعل اسمک ترکی ، اسمه‌جه،

♦️قطع - cut
قیرتماق (قیتماق)

♦️غروب 
قارارماق - قارانلیقلاماق


♦️قرب 
از قارپماق ترکی (قاباق)

♦️دو در زبان های هند و اروپایی عدد 2 در کره ای به صورت دول دیده شده است و ضمیر تو 
از کلمه ی تای از فعل تاخماق

♦️شاه
از چیخماق چاخماق

♦️خاقان - قاغان - king
از فعل قاغماق

♦️کردن در فارسی کار create انگلیسی
از فعل قاییرماق - گورمک

♦️باطل در عربی
از فعل باتماق


♦️ایمان 
از فعل اینانماق

♦️هوش 
از فعل اوسماق به معنی فکر کردن


♦️دیو 
از فعل تاخماق (داغ)

♦️تب در فارسی 
از فعل تاخماق (داغ در ترکی - داغیلماق)

♦️دریا در انگلیسی sea چینی آب به صورت shu
از su به معنی آب ( swim soup و...)

♦️ماست در انگلیسی yoghurt 
از فعل یوغماق


♦️دکتر
از توخداماق (توخدور)

♦️بها - بالا - والا - value - vendere
از بن باغماق

♦️در آلمانی و انگلیسی get 
از گتمک ترکی


♦️ بستن در آلمانی Schließen
ایشگیلله‌مک در ترکی به معنی چفت و بست کردن

♦️به صورت قالام در سانسکریت
به صورت قلم در عربی
از فعل قالاماق

♦️قائم در عربی 
از قاغماق ترکی (قالین قاییم)

♦️قاب در اکثر زبان های هند و اروپایی
از قاپماق ترکی (قابیق)

♦️طبق در عربی table tablet انگلیسی
از تپمک ترکی به صورت تاباق رایج است.


♦️در بیشتر زبان های هند و اروپایی new به معنی جدید از yeni ترکی ( yeni eni - new)

♦️جوان young 
ینی از ترکی

♦️پسر boy در انگلیسی
بی - bəy ترکی

♦️جارو کردن sweep 
سوپورمک ترکی

♦️تپه در فارسی top انگلیسی
از تمپک ترکی

♦️بار - burden در انگلیسی و فارسی
از بارماق ترکی

من - سن 
♦️من به قرینه ی سن است یعنی ترکی است در تمام زبان های هند و اروپایی و بشر تقریبا وجود دارد.

♦️برابر در فارسی
بیره بیر

♦️در انگلیسی block به معنی تکه
از بولمک bölük ترکی

♦️در انگلیسی belt کمربند
از بئل ترکی

♦️در انگلیسی dawn نور صبحگاه در فارسی بام(داد) 
از دان ترکی


♦️مثل - same 
سانماق - سانکی

♦️قرار 
از قورماق ترکی

♦️پگاه - صباح
از بایاق ترکی ( باغاماق - بایاماق - بایاق - پاقاق - پاگاه وارد شده به عربی به صورت صباح)

♦️در انگلیسی deep
دیب ترکی ( از تپمک ترکی)

♦️در انگلیسی ox
اوکوز ترکی از اوغماق

♦️قبل
قاباق

♦️ادب
از دب ترکی

♦️در انگلیسی up - اب - آبا
از آببیلماق ترکی (آبی - آبا )

 

ما بخواهیم این کلمات را بگذاریم هزار ها صفحه خواهد بود. 

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه ی واژه ی دور (اوزاق) ، دور (اطراف)

وقتی میگوییم زبان را به آن ها آموختیم فکر میکنند ما نژاد پرست هستیم اما این یک واقعیت است به تفسیر این کلمات دقت کنید :

از فعل dönmək به معنی چرخیدن ، تبدیل شدن  شروع میکنیم 
ما در ترکی فعلی به شکل چونمک - çönmək داریم که واژه ی چئویرمک - çevirmək از آن مشتق شده است 

(çöndürmək ^ çönurmək ^ çöyürmək  çevirmək)

با حذف *ن* و *د* مواجه هستیم

همان اتفاق بر دونمک افتاده است : 

döndürmək ^ döyür ^ devirmək

به اطراف 

حالا تکلیف devir هم مشخص است عواما döyür - döyrə به معنی طرف (اطراف - دور - کناره ) گفته میشود واژه ی çevrə - چئوره هم به طرف هست.

حالا در عربی واژه ای به شکل دایر ، دایره ، دایر شدن میبینیم که همگی به تفسیر گرد هم آمدن مشتق شده اند.

دایره = دارای devir و دوره (döyrəli)
دایر = گرد هم آمده (devirlənmək)

واژه ی دور به معنی اوزاق هم از همین تفسیره به کناره تفسیر یافته است.

به مدت در ترکی dönəm هم گویند.

واژه ی təyər هم از این بن و تفسیر است به انگلیسی به صورت tyre - tire وارد شده است.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه های تار ، تاریک ، تیره

از بن درمک به معنیدن چیدن است (از درون کندن - به تفسیر چیدن دقت کنید به طور منظم بدون برش از مکان صحیح کندن است. )

از تفسیر داراماق - تاراماق به معنی نظم دادن مشتق شده است (لازم به خواندن پست قبلی است.)

از همین نظم دادن واژه ی دار به معنی تنگ را ساخته است. (دار دار اولماق به چینش مو در تفسیر شانه کردن نگاه کنید.)

داریخماق هم از این واژه مشتق شده است.

حال واژه داریق به فارسی به صورت تاریک وارد شده است.

دار به معنی تنگ است 
دار گورورم - تار میبینم
وسعت کمتری را میبینم
واژه ی dark در انگلیسی هم از این بن است.

در ترکی به صورت های مختلف مثل آلاتور - تورانلیق دیده شده است.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه تار (تار مو ، موسیقی) ، دری (پوست) و در ، در فارسی

این واژه از بن تاراماق - داراماق به معنی شانه کردن و نظم دادن است.

فعل مشتق داراماق از بن درمک به معنی چیدن است در واقع به معنی از درون بدون برش به طور منظم کندن است.


واژه ی درین به معنی عمیق و هم از این ریشه است.

با پسوند *ا* ترکیب شده و تفسیر از بن و بیخ دادن فعل تشکیل داده است
و تاراماق یا داراماق را ساخته است و اسمی مانند تار را ساخته است.


در واقع داراماق معنی منظم کردن در یک مسیر و موازات قرار گرفتن را دارد همانند تاری که در آلت موسیقی است.

در ترکی به صورت تار - tar تور - tor رایج است.

به صورت دار - dar به معنی تنگ در ترکی دیده شده است به تفسیر داراماق دقت کنید‌.

در در فارسی همان نظم بخش است و همان تنگ کننده است به زبان های هند و اروپایی از تفسیر دری - dəri به صورت در وارد شده است در سومری به صورت بر دیده شده است.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه تاوان به معنی جریمه

این واژه از فعل تاوماق به معنی تصاحب کردن است.
تاوان به معنی خسارت ، غرامت و جریمه است : 

/تاوان دهخدا
تاوان . (اِ) غرامت . (صحاح الفرس ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ دهخدا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (ناظم الاطباء). جریمانه . (ناظم الاطباء). جریمه . وجه خسارت . جبران ضرر : 
به تاوانْش دینار بخشم ز گنج 
بشویم دل غمگساران ز رنج ./

 

/معنی تاوان در فرهنگ معین
تاوان
[ په . ] (اِ.) ۱ - غرامت ، جریمه . ۲ - عوض ، بدل .
تاوان دادن
(دَ) (مص م .) ۱ - جریمه دادن . ۲ - عوض دادن /

معادل ترکی جریمه تاوان است.
جریمه : تاوان - tavan

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه بزه مک به معنی آراستن

خیلی ریشه یابی دقیق و سختی را میخواهد لطفا هر کسی که درکی از ریشه یابی ندارد این پست را نخواند.

Eski Türkçe bedize- "süslemek" fiilinden +Ik sonekiyle türetilmiştir. Daha fazla bilgi için beze- maddesine bakınız.

این واژه از بن bediz و از آن ریزتر در فرانسوی به صورت baiser به معنی شیرین و از فعل بوسیدن دیده شده است.

Fr baiser 1. öpücük, 2. şeker ve kremadan yapılan bir tür tatlı << Lat basiare öpmek

واژه ی بزه‌مک هم بن با بویاماق به معنی رنگ کردن است.

از بن boy - bod به معنی اندازه است
و بویا به معنی رنگ است و در حقیقت ریخت دادن به یک چیز است.
بویساماق
بوساماق
بزه‌مک

""bod "aşiret, ulus, kavim "  Orhun Yazıtları "735

در کتیبه های اورخون بوی به معنی طول به صورت bod دیده شده است.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه قند

اول متن زیر را بخوانیم (متن زیر نقل قول است) :

/قند. [ ق َ ] (معرب ، اِ) کند که شکر باشد. قنده مثل آن و این معرب است . (منتهی الارب ). عسل نیشکر چون سفت و منجمد گردد. (اقرب الموارد). معرب کند از اصل هندی است . در سانسکریت کهندا به معنی مطلق قطعه یا پاره مخصوصاً پاره ٔ قند یا تکه ٔ قند. همین کلمه وارد زبان های اروپایی شده است و به چیزی گفته شود که ما در فارسی کنونی نبات گوییم ، قند عبارت است از شکر به قالب ریخته و سخت و کلوخ شده . (هرمزدنامه ص 32) (حاشیه ٔ برهان چ معین )/


مشخص است که قند در سانسکریت بن ترکی از قینماق به معنی شکنجه کردن عذاب دادن است.

واژه عواما به صورت یاندی قیندی دیده شده است

قینید مشخصا ینی شکسته - تکه تکه
آقایان در سانسکریت دیدند گفتند سانسکریت همه چی هم حل شد.

سانسکریت را هم به خودشان میمالند پس تموم شد رفت واژه فرض میکنند مال خودشان است.

با استنباط و استدلال بن از یک زبان است که قینماق را دارد آن هم ترکیست خیلی جالب تر آن است که قند به معنی تکه است دقیقا همان معنی اصلی ترکی در سانسکریت دارد.

candy

در انگلیسی و امثالهم هم ترکی هستند.


و تازه واژه ی قینماق از بن ریز در ترکیست.

قین چندین معنی دارد یکی از معنی های آن دسته است
قین قین دسته دسته ( تکه تکه)
و واژه ی قند مشتق شده است.

شمارا جلب میکنم به قینلاماق به معنی دانه به دانه کندن که معادل فارسی ندارد.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه کوک

این واژه همان کوک - kök به معنی ریشه است و این واژه هم از فعل چوکمک به معنی فرو بردن است.

به کوک ساز kök گویند همه چیز عیان است.
در واقع کوک کردن یعنی بیخ و ریشه دادن برای عملکرد دقیق و بهتر است

معادل این فعل در ترکی قورماق است.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی