یاشاسین دوغما ائلیم ؛ یازیلسین آنا دیلیم

۳۲ مطلب با موضوع «آموزشی» ثبت شده است

ریشه یابی واژه تار (تار مو ، موسیقی) ، دری (پوست) و در ، در فارسی

این واژه از بن تاراماق - داراماق به معنی شانه کردن و نظم دادن است.

فعل مشتق داراماق از بن درمک به معنی چیدن است در واقع به معنی از درون بدون برش به طور منظم کندن است.


واژه ی درین به معنی عمیق و هم از این ریشه است.

با پسوند *ا* ترکیب شده و تفسیر از بن و بیخ دادن فعل تشکیل داده است
و تاراماق یا داراماق را ساخته است و اسمی مانند تار را ساخته است.


در واقع داراماق معنی منظم کردن در یک مسیر و موازات قرار گرفتن را دارد همانند تاری که در آلت موسیقی است.

در ترکی به صورت تار - tar تور - tor رایج است.

به صورت دار - dar به معنی تنگ در ترکی دیده شده است به تفسیر داراماق دقت کنید‌.

در در فارسی همان نظم بخش است و همان تنگ کننده است به زبان های هند و اروپایی از تفسیر دری - dəri به صورت در وارد شده است در سومری به صورت بر دیده شده است.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه تاوان به معنی جریمه

این واژه از فعل تاوماق به معنی تصاحب کردن است.
تاوان به معنی خسارت ، غرامت و جریمه است : 

/تاوان دهخدا
تاوان . (اِ) غرامت . (صحاح الفرس ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ دهخدا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (ناظم الاطباء). جریمانه . (ناظم الاطباء). جریمه . وجه خسارت . جبران ضرر : 
به تاوانْش دینار بخشم ز گنج 
بشویم دل غمگساران ز رنج ./

 

/معنی تاوان در فرهنگ معین
تاوان
[ په . ] (اِ.) ۱ - غرامت ، جریمه . ۲ - عوض ، بدل .
تاوان دادن
(دَ) (مص م .) ۱ - جریمه دادن . ۲ - عوض دادن /

معادل ترکی جریمه تاوان است.
جریمه : تاوان - tavan

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه بزه مک به معنی آراستن

خیلی ریشه یابی دقیق و سختی را میخواهد لطفا هر کسی که درکی از ریشه یابی ندارد این پست را نخواند.

Eski Türkçe bedize- "süslemek" fiilinden +Ik sonekiyle türetilmiştir. Daha fazla bilgi için beze- maddesine bakınız.

این واژه از بن bediz و از آن ریزتر در فرانسوی به صورت baiser به معنی شیرین و از فعل بوسیدن دیده شده است.

Fr baiser 1. öpücük, 2. şeker ve kremadan yapılan bir tür tatlı << Lat basiare öpmek

واژه ی بزه‌مک هم بن با بویاماق به معنی رنگ کردن است.

از بن boy - bod به معنی اندازه است
و بویا به معنی رنگ است و در حقیقت ریخت دادن به یک چیز است.
بویساماق
بوساماق
بزه‌مک

""bod "aşiret, ulus, kavim "  Orhun Yazıtları "735

در کتیبه های اورخون بوی به معنی طول به صورت bod دیده شده است.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه قند

اول متن زیر را بخوانیم (متن زیر نقل قول است) :

/قند. [ ق َ ] (معرب ، اِ) کند که شکر باشد. قنده مثل آن و این معرب است . (منتهی الارب ). عسل نیشکر چون سفت و منجمد گردد. (اقرب الموارد). معرب کند از اصل هندی است . در سانسکریت کهندا به معنی مطلق قطعه یا پاره مخصوصاً پاره ٔ قند یا تکه ٔ قند. همین کلمه وارد زبان های اروپایی شده است و به چیزی گفته شود که ما در فارسی کنونی نبات گوییم ، قند عبارت است از شکر به قالب ریخته و سخت و کلوخ شده . (هرمزدنامه ص 32) (حاشیه ٔ برهان چ معین )/


مشخص است که قند در سانسکریت بن ترکی از قینماق به معنی شکنجه کردن عذاب دادن است.

واژه عواما به صورت یاندی قیندی دیده شده است

قینید مشخصا ینی شکسته - تکه تکه
آقایان در سانسکریت دیدند گفتند سانسکریت همه چی هم حل شد.

سانسکریت را هم به خودشان میمالند پس تموم شد رفت واژه فرض میکنند مال خودشان است.

با استنباط و استدلال بن از یک زبان است که قینماق را دارد آن هم ترکیست خیلی جالب تر آن است که قند به معنی تکه است دقیقا همان معنی اصلی ترکی در سانسکریت دارد.

candy

در انگلیسی و امثالهم هم ترکی هستند.


و تازه واژه ی قینماق از بن ریز در ترکیست.

قین چندین معنی دارد یکی از معنی های آن دسته است
قین قین دسته دسته ( تکه تکه)
و واژه ی قند مشتق شده است.

شمارا جلب میکنم به قینلاماق به معنی دانه به دانه کندن که معادل فارسی ندارد.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه کوک

این واژه همان کوک - kök به معنی ریشه است و این واژه هم از فعل چوکمک به معنی فرو بردن است.

به کوک ساز kök گویند همه چیز عیان است.
در واقع کوک کردن یعنی بیخ و ریشه دادن برای عملکرد دقیق و بهتر است

معادل این فعل در ترکی قورماق است.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه ادب

سجادیه ریشۀ سومری «ادوپا» به معنی شاگرد و ادب آموز را ریشۀ اصلی «ادب» پیش نهاد کرده است. استاد محیط طباطبایی هیچ یک از این نظریات را نمیپسندد و معتقد است که «ادیب» و «ادب» از زبان فارسی باستان و ریشۀ «دیپ» و «دب» به معنی «نوشتن» گرفته شده است. علی اکبر دهخدا نیز به پیروی از استاد محیط طباطبایی واژۀ «ادب» را اسم و معرب از فارسی می داند.

واژه «ادب» در قرآن کریم نیامده است اما واژۀ «دَاب» در قرآن کریم چهار بار به صورت «دَاب» و به معنی شیوه و رفتار و در دو مورد دیگر به صورت «دائِبَین» به معنی دو از پی هم آینده و «دَابا» به معنی پیاپی آمده است.

۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه آذربایجان (منابع)

واژه ی آذربایجان به هیچ عنوان  متعلق فارسی , اوستایی یا هر زبان دیگری نیست.
اول منابع را بخوانیم :


/ محمدحسن خان اعتمادالسلطنه درباره‌ی نام آذربایجان می‌گوید:
«آتروپاتنا: اسم قدیم مملکت آذربایجان است و آذربایجان ابتدا از مدی یعنی از بلاد جبال بود بعد جدا شد. وجه تسمیه این ولایت به این اسم آن که در زمان دارا آخرین پادشاه کیانی شخصی آذربادنام از جانب آن پادشاه در این ولایت حکومت داشت و آذرباد را یونانیها «آتورپات» می‌گفتند و ولایت منسوب به او را آتروپاتنا ضبط کرده بعد به زبان پهلوی آن را آذربادکان گفته و اعراب آن را معرب نموده آذربایجان کرده‌اند.»
 یاقوت حموی در معجم البلدان می‌گوید:
«قال ابن مقفع اذربیجان مسماه بآذرباد بن ایران بن الاسود بن سام بن نوح عم و قیل آذرباذ بن بیوراسف و قیل بل اذر اسم النار بالفهلویه و بایکان معناه الحافظ و الخازن فکان معناه بیت النار او خازن النار و هذا اشبه بالحق و اجری به لان بیوت النار فی هذه الناحیه کانت کثیراً جداً»
حموی، یاقوت. معجم البلدان. انتشارات اسدی. تهران. ۱۹۶۵٫ ص ۱۷۲

شمس الدین سامی در کتاب قاموس الاعلام در ذیل واژه‌ی «آذری» می‌نویسد:
«آتش و آتش پرستلکه منسوب» ن.ک:
 سامی، شمس الدین. قاموس ترکی. استانبول.  ۱۳۷۷ ق. جلد ۱

محمد طوسی در کتاب عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات می‌نویسد:
«آذربایجان منسوب است با ملک آذرباد بن ایران بن الاسود بن سام و اردبیل برین جهت است.»
 طوسی، محمد بن محمود بن احمد. عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات. به اهتمام دکتر منوچهر ستوده. بنگاه ترجمه و نشر کتاب. ۱۳۴۵٫ تهران.

اوژن فلاندن جهانگرد اروپایی در سفرنامه خود درباره نام آذربایجان می‌نویسد:
«آذربایجان یا زمین آتش درون. به مناسبت زلزله‌های پیاپی». ن.ک:
سفرنامه اوژن فلاندن. ترجمه حسین نور صادقی. نشر اشراقی. تهران. ۱۳۵۶٫ ص۶۷

سید محمد امین الخانجی در کتاب منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان می‌گوید:
«کانت أی اذربیجان تسمی عندالاقدمیین اطروباطینه …و معنی اذربیجان أو اطروباطینه أرض النار»
 الخانجی،سیدمحمدامین.کتاب منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان. مصر.۱۹۰۷٫ ص۱۴۸

حاجی زین العابدین شیروانی در کتاب ریاض السیاحه (۱۲۳۷ ه.ق) می‌گوید:
«قدیم الزمان آنمکانرا آذرپیگان میگفتند چه آذر در لغت فرس آتش را گویند و پیگان بکاف پارسی محل و مکان را نامند یعنی آتشگاه و آتشکده چون در بدایت آتش پرستی
در آنجا آتشکده چند احداث نمودند لاجرم مسمی بآذرپیگان گردید.»
– شیروانی، حاجی زین العابدین. ریاض السیاحه. به تصحیح اصغر حامد (ربانی). کتابفروشی سعدی. تهران. ۱۳۳۹٫ ص ۲۵٫

 احمدکسروی تبریزی ضمن اینکه اظهار می دارد « معنی درست این کلمه را نمی‌دانیم..»، در بررسی نام آتورپات، واژه‌ی «اتور» را همان آذر یا آتش و واژه‌ی پات را که بعدها به صورت پاد و باد درآمد، به معنای نگهبان می‌داند. ن.ک:
– کسروی، احمد. کاروند. به کوشش یحیی ذکاء. تهران، ۱۳۵۶، ص ۳۱۵

 نام این منطقه در کتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ایـران ویچ ذکر گردیده است. در آن کتاب می خوانیم. «ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) بهترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند ایرانویچ یعنی آذربایجان». ن.ک:
– فرتیغ دادگی: بن دهش (خلاصه اوستا). گزارنده: مهرداد بهار. صص ۲۸ و ۱۵۲

 Esmailov, Rashidbaig. Azarbaijan Tarikhi. Azarbaijan. Baku. 1993. se26

 

 استرابون (۱۹ میلادی-۶۳پ.م) در توضیح خود درباره‌ی ماد کوچک می‌نویسد:
« بخش دیگر ماد را آتروپتنه (atropatene) خوانند. نام این بخش از ماد به نام ساتراپ آتروپاتس atropates باز خوانده می‌شود. اوست که نگذاشت این سرزمین هم پاره‌ای از ماد بزرگ گشته، به زیر فرمان شهریاری مقدونی‌ها درآید. این او با پادشاهان ارمنستان و سلوکوس و پس از آن‌ها پارت‌ها، با زناشویی پیوند و یگانگی به هم رسانیدند.

 

واژه ی آتر همان مشتق شده از فعل آتماق در ترکی است که واژه ی آتش هم از این فعل درست شده.

در واقع آتماق به سرعت اتفاق افتادن مربوط است واژه ی آت به معنی اسب هم از این بن هست
آتر یا آتور در آذربایجان به صورتی از حالت برق گفته میشود که برق میزند

مثال : چیراق آتدی
لامپ سوخت
که این همان کلمه ی  کاملا ترکی است که به اسم فارسی جعل میکنند
احتمال میرود که واژه اود به معنی آتش همان آت باشد اما در حالاتی واژه ی اورتچه - örtcə به معنی آتش در کتیبه های اورخون استفاده شده که پیش بینی میشود این واژه شکل سابق کلمه ی اود باشد چنین تفسیری پنجاه به پنجاه است .
واژه ی آتیر بدین گونه به #آذر تبدیل شده :
آتیر
آدیر
آذیر(تلفظ ذ در عربی شبیه به د است)
در بررسی هایی که هست آتور نام یک ملک بوده که در اثر نام او به آن آذربایجان تطبیق داده شد
ما در ترکی چنین واژگانی هم داریم :
آتارمان : قهرمان
آتیلقان : مرد بی باک
آتا : سرپرست - پدر
که احتمالا از طریق نام او چنین نامی بر این سرزمین برگزیده شده که یا از خصوصیت قهرمانیش چنین گفته شده یا اینکه آتش را به نمادش گفته اند.
آتیر+بات+قان
مشکل کسانی که میخواهند آن را معنی کنند واژه ی بات است.

بات همان پای و پا در فارسی است و مصدر پاییدن یک مصدر جعلی است و این واژه همان باغیت است   که از بن باغماق( بوغماق به معنی بستن) تشکیل شده مربوط به فرو رفتن #پا به زمین است .
که به صورت باتماق در حال حاضر در ترکی استفاده میشود
واژه ی پا در فارسی از فعل باتماق درست شده که به صورت پای هم دیده شده ارتباط پا با باتماق بدین گونه است که پا وسیله یا آلتی است که به زمین  میچسبد(استحکام میگیرد) که در سومری پات به معنی محافط استفاده شده  که اوستایی بودن این کلمه به کلی رد شده است و ریشه ای کاملا ترکی دارد.
واژه ی پادگان هم از همین ریشه است.
پس در نتیجه واژگان پاچه ، پایه همگی ترکی هستند.

از جمله مشتقات این کلمه واژه ی اوربات است که اور در سومری به معنی شهر و بات به معنی محافظ است
اوربات در سومری به معنی سگ محافظ استفاده میشده .
باتورقان : محافظ

ulusal sözlük

همین واژه در انگلیسی به صورت paddock به معنی حصار در انگلیسی مورد استفاده قرار میگیرد.واژه ی بات یا باد در مناطق آذربایجان همانند اردوباد استفاده شده.
واژه باد در فارسی به معنی همان باد هوا است که ربطی به باتماق  و پا در ترکی ندارد.
آتیر+بات+قان :
آتیربات : استحکام {بخش}(محافظ) #آتش
یا قهرمان محافظ
قان : پسوند مکان (این پسوند همیشه با اسم می آید و به صورت مکان معنی میشود مثال توفارقان
توپار : گروه  + قان)
و حال آتیرباتقان مشخص است :
محل اقامت آتیربات

واژه ی آذر جز ماه های اصلی آذربایجانی است و واژه ی کاملا ترکیست .

۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی واژه عضو

واژه عضو (ئوز=تن+va=پسوند دارندگی) از لغت سغدی ئوئیزه aùysa* به معنای خود تن اندام بدن body self ستانده شده که آنرا در آذربایجان öz در لکی وئژ wež در کوردی wekhev در فنلاند jäsen (یازن=member=عضو از ریشه کهن oza و یا osa به معنای part of a whole بخشی از کل) در مجارستان íz در صربستان اود уд و در کروواسی ud مینامند.
 
واژه عضو ozov به معنای رفاهمندی ثروتمندی (عاضی=ثروتمند) ستانده شده از لغت اوستایی isvan- به معنای well-off rich که از ریشهis-  به معنای ثروت riches به دست آمده است. واژه is- همریشه با لغت هندواروپایی aik به معنای دارابودن مالکیت to have و همخانواده با لغت انگلیسی own (مال خود) و لغت آلمانی eigen است.

 

همانطور که میبینید دست به دزدیدن لغت زده .
کلمه ی öz از ریشه ی öymək که شکل قبلی آن ögmək است مشتق شده  ایین فعل به معنی فکر کردن است و واژه ی ög به معنی عقل هم از همین فعل است
در آلمانی به صورت eigen وجود دارد که واژه ی ög دیده میشود .

 

همانطور که میبینید این واژه به صورت ögüt به معنی برداشت از سخن هم استفاده شده
پس واژه ی öz چنین است که ög+üz که در اینجا در حالت کلی به معنی شعور داشتن تفکر داشتن است مربوط به این است که انسان روی خود تفکر و شعور دارد
این واژه در کتیبه های اورخون هم آمده و مشتقات بسیار بسیار زیادی دارد که در زبان های هند و اروپایی و اوستایی بدون فعل است .

این واژه به صورت own وارد انگلیسی شده
واژه ی öz تقریبا در تمام ترکان استفاده میشود
واژه عضو در اصل به معنی در اختیار خود است .

ayağım mənim özəvimdi

واژه ی عضو به باب عربی رفته و کاملا ترکی است.
پسوند *و* در واقع به معنی در اختیار داشتن است
 وظیفه : görəv

< TTü iş gör- +Av → gör-

در اختیار ایش گورمک کار کردن

واژه ی üyə همان کلمه özəv است
 تبدیل *ز*  به *ی*  در ترکی مشهود است مثال :

Sözləmək
Söyləmək

 

özəv
öyəv
öyə
üyə

واژه ی عضو کلمه ای کاملا ترکیست و استفاده از آن کاملا مشکلی در ترکی ندارد.

۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی کلمات خرد، خرد کردن، خرده

این واژه از فعل qırtmaq قیرتماق است.
قیرتماق - qırtmaq :  بطور کم و جزئی بریدن
جدا کردن
با نوک انگشتان جدا کردن
اذیت کردن

Daşqın


بریدن
نیشگون
 

ulusal sözlük | الدار فنی

خسیس : qırtmır

این فعل مستقل شده از فعل qırmaq به معنی قطع کردن و بریدن است.
qır+ıt
این فعل اصلا به مصدر فارسی هم نیامده و با فعل کردن معنی خود را کامل میکند.
واژه qırta - xırda خرده کاملا کلمه ی ترکی است به معنی تیکه ی کوچک بریده شده یا کنده شده.

۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی

ریشه یابی کلمات تیز و تز

این از کلمه از ریشه ی tezmək به شتاب دور شدن است

تزمک - tezmək : به شتاب دور شدن

جیم شدن

در رفتن

فرار کردن

گم شدن

(الدار فنی)

تزجه - tezcə : فورا-در مدت کوتاهی

تزله مک - tezləmək : شتاب کردن

تز جانلی - tezcanlı : بی آرام و قرار

تازه - تزه -təzə : نو

تزشدن - təzəşdən : باز هم - دوباره - باردیگر

و...

ترکانی که از این کلمه استفاه میکنند :

تاتار : (سرعت) tizlek 

زود - سریع: tiz

باشکورد : (سرعت) tizlek 

زود - سریع : tiz

ازبک : (سرعت) tezlik

زود - سریع : tez

ترکمن :

(سرعت) tizlik

زود - سریع : tiz

نوغای : uşuv - tezlik : سرعت

زود : erken

سریع : tez

ترکیه : hız : سرعت

سریع : hızlı

تقریبا تمام ترکان همین کلمه را استفاده میکنند برای طولانی نشدن پست آن ها را ننوشتم.

فعل tezmək به صورت تیز دقیقا به همین شیوه  استفاده شده و به همین معنی در ترکیه و فارسی وجود دارد.

تیز : hız

واژه ی تازه هم از این فعل گرفته شده (təzək) و (tazaq) در تفهیم زمان به شکل زود است که به معنی  چیزی که به تو در حالت زمانی نزدیکتر یا سریعتر از وضع نرمال به تو رسیده است که آنجاست که میگویند تازه است.

فعل خیزیدن طبق قاعده ی زبان فارسی را ندارد چون در این مصدر پسوند یدن اضافه شده و طبق قاعده ی فارسی مانند کلمات بنیانی زبان فارسی مانند رفتن ,دیدن ,گرفتن نیاز به ی قبل پسوند مصدر نیست پس این کلمه ی مهاجر و مصدر جعلی برای این زبان است و فعل تزمک و واژه ی تز با خیز و خیزیدن میتواند ارتباط  داشته باشد یا شاید اینکه و احتمالا خیزیدن همان قیزماق در تفهیم و تفسیر خروشیدن درست شده که معنی جهش و بلند شدن را دارد و باز هم ترکیست.

۰۷ دی ۹۷ ، ۱۰:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پناهی